نویسنده: چارلز تیلی
مترجم: صادق پیوسته

توضیحات مترجم

چارلز تیلی، اندیشمندی جدی در مطالعات تاریخی است. وی از سال 1964 تا 2008، حدود 30 اثر پر ارجاع نوشت که در برخی از این آثار از همکاری همسرش، لوییز تیلی و نیز همکاری ریچارد تیلی برخوردار بود. وی با مطالعه‌ی تاریخی متمرکز بر آشوب‌ها، جنبش‌ها، انقلاب‌ها و تحولات عمده‌ی اروپا و جهان، از استادان بنام جهان در حوزه‌ی روابط میان دولت و جامعه شد. بینش تاریخی در سپهر جامعه‌شناختی، سیاسی و اقتصادی دریچه‌ای وسیع بر تیلی گشود چنان که نیویوریک تایمز در زمان فوت این استاد دانشگاه میشیگان و سپس کلمبیا، وی را از پدران دانش اجتماعی معاصر خواند. (1)
تیلی به ویژه در نوشتار حاضر، ساز و کارهای میان برد، نثری پیچیده و استعاری دارد، اما کوشش شده است ضمن وفاداری به مفاهیم مورد نظر وی، متن به نثری خوانا در فارسی برگردانده شود و اصطلاحات دشوار، در پی‌نوشت‌ها توضیح داده شوند. تیلی این یادداشت را در ادای دین به رابرت مرتون و نظریه‌ی میان‌برد او نوشت. ادعای تیلی این است که مفهوم بخت‌یاری (سرندیپیتی) را به عنوان هسته‌ی نظریه‌ی میان‎برد مرتون، می‌توان رهاوردی بزرگ برای روش سازوکاری (مکانیستی) دانست، زیرا بخت‌یاری دانشمند در این نظریه در میانه‌ی رفت و آمد و میان نظریه و تجربه رخ می‌دهد و کشفی فردی با دلایل روان‌شناختی نیست. این دریافت ناگهانی در میانه‌ی بیم و امید دانشمندانه، به محیط نیز وابسته است. برای مثال، شگفت نیست که مهم‌ترین ابداعات در مورد رفاه اجتماعی، در اجتماعی علمی رخ دهد که مسئله دانش‌ورزان در آن رفاه است.
تیلی هفت تبیین جایگزین با هستی‌شناسی‌ها و شناخت‌شناسی‌های متفاوت در علوم اجتماع را جدا می‌کند:
1. قوانین جامع (طرح قوانین ساختاری یا فرایندی برای پدیده‌ها)،
2. شرط لازم و کافی (یافتن شرایط تجربی لازم و کافی برای پیدایش ساختارها و فرایندها)،
3. علت‌یابی سیستمی (تحلیل کارکردی ساختارها و فرایندها برای سیستم)،
4. پیش‌بینی آماری متغیر وابسته از متغیرهای مستقل،
5. مدل‌سازی مرحله‌ای (زنجیره‌یابی و تشخیص‌ دادن یک ساختار یا فرایند همچون یک حلقه)،
6. گرایش‌یابی درونی (یافتن علل طبیعی و پیشینی کنش، به روش انتخاب عقلانی یا پدیدارشناسی فرهنگی)،
7. فرایند- سازوکار: ساده‌سازی پدیده‌های تاریخی با یافتن سازوکارهایی فرایندی که آن‌ها را پدید آورده‌اند.
وی سپس همه‌ این موارد را غیرتاریخی یا ضدتاریخی می‌نامد جز پدیدارشناسی فرهنگی در گرایش‌یابی درونی که علل تکینه برای پدیده‌های تاریخی را در نظر می‌گیرد، لذا از نظر تاریخی با وجود توصیف مناسب، قابلیت تبیین خوبی ندارد و قابلیت تعمیم به کلی را ندارد. اما از نظر وی، تبیین‌های فرایند - سازوکار، مناسب‌ترین تبیین‌های تاریخی را می‌دهند، چرا که شرایط آغازین یک فرایند را مشخص می‌کنند و نیز سازوکارهایی پهن‌دامنه را مشخص می‌کنند. اما آن‌ها را به شکل سیستمی نمی‌نگرند، بلکه نوع فرایندها، شیوه‌ی ترکیب‌شان و پیامدهای آن‌ها را به شکلی مکان‌مند متعین می‌نمایند. شناخت‌شناسی‌ها و هستی‌شناسی‌ها زمینه‌هایی فلسفی (و اغلب نادیدنی) از تحلیل اجتماعی فراهم می‌سازند. شناخت‌شناسی‌ها و هستی‌شناسی‌ها معین می‌کنند که چه گونه‌هایی از تبیین امکان منطقی دارند. ولی این گونه‌ها، به خودی خود، بیانگر استدلال‌های تبیین نیستند. تیلی پس از این مقدمات، تبیین‌های فرایند - سازوکارهای «طرد» از مرتون را مثال می‌زند که عبارت است از: ناشایسته دانستن بیگانه و توجیه طرد وی و سرانجام، بازتولید ناشایستگی در مطرود. تیلی آنگاه به نظریه‌ی میان‌برد طرد، که خود با الهام از روش مرتون ساخته است، می‌پردازد که عبارت است از: نابرابری مردم در کنترل بر عوامل تولید ارزش (فرایند) و در نتیجه، نابرابری مادی (پیامد). اما این فرایند با سازوکارهای مختلفی ایجاد می‌شود، مانند: دوتایی‌های نابرابر، استثمار، انباشت فرصت، تقلید و سازش، مرزبندی بهره‌مندی و تشدید مکان‌مند تمایز.
تیلی پس از توضیح سازوکارهای گفته شده، تأکید می‌کند که هیچ کدام از این‌ها را نمی‌توان تبیینی از هیچ رخداد تاریخی دانست، بلکه این سازوکارها به ما کمک می‌کنند که با انواع و ترکیباتی از آنها پیدایش رخدادها را تبیین کنیم یا برهه‌های پیچیده را ساده‌تر تحلیل کنیم و سرانجام، شکل‌های مختلف طرد را پیدا کنیم؛ یعنی ببینیم هر نابرابری مادی موجود، از دل چه گونه‌ای از نابرابریِ کنترلِ عواملِ ارزش پدید آمده است. به این ترتیب، بخت یاری ما تنها با غرقه شدن در مطالعات تاریخی زمان‌مند و مکان‌مند ممکن می‌شود، اما چنین نیز نیست که نتیجه‌ای تکینه و غیر قابل مقایسه و جمع‌بندی با دیگر مطالعات نابرابری داشته باشد.
رابرت مرتون واژه‌ی عاریه‌ای هوتسپه (2) را بسیار هماهنگ با واژگانی همچون اسپرید لسکالیا (3) و شادن فرویده (4) یافت (5) (Merton 2004:251). این واژه مناسب من نیز است، گرچه تا کنون این مایه هوتسپه نداشته‌ام که از سر خودنمایی، مقاله‌ای دانشمندانه و خود ارجاع، هم‌سان با پس گفتار رؤیایی و جان‌دار مرتون بر کتاب مرتون و باربر درباره‌ی بخت یاری (6) بنویسم. مقاله‌ای که حامل گنجینه‌ی منتشر نشده‌ی کارهای سال 1958 مرتون بود و سرانجام بیش از چهل سال پس از متن اصلی به انگلیسی تألیف و چاپ شد.
با وجود مروری تازه منتشر شده بر بخت یاری (Tilly 2005a) قصد ندارم بازخوانی خود را تکرار کنم. به جای این کار، می‌خواهم اشاره‌ای داشته باشم به تحلیل مرتون از بخت‌یاری که دو شاهکار پربار در زمینه‌ی توصیف و تبیین در علم اجتماعی را در بر دارد. وی، نخست، بخت‌یاری را که همچون مفهومی راز‌آلود، بلکه سازوکاری (7) عِلّی در نظریه‌ی میان‌برد معرفی می‌کند. دوم، تمایزی میان بخت‌یاری به عنوان مشربی فردی و به عنوان رخدادی «در محیط کوچک شناخت اجتماعی بخت‌یارانه» (8) ایجاد می‌کند و اولی (دیدن بخت‌یاری همچون مشرب فردی) را کاهش‌گرایی روان‌شناختی می‌نامد و رد می‌کند (Merton 2004:257- 258). مرتون به جای آن، بخت‌یاری را سازوکاری توصیف می‌کند. که تعامل محیط و شناخت در آن (ساز و کار) صورت می‌پذیرد تا کشفی قابل توجه و غیر منتظره رخ دهد.
گرچه اصطلاح «سازوکار» در نوشته‌های روش‌شناختی مرتون، جایگاه مرکزی ندارد، اما شاید بتوان گنجینه‌ی منتشر نشده‌ی مرتون را تألیفی در مورد سازوکار اجتماعی دانست. (9) ادعای من این است که میل به احیای روش‌های سازوکاری (10) در علوم اجتماعی، برنامه‌ای را پیش خواهد برد که نیم سده پیش، مرتون مدعی آن بود: پیشبردِ نظری تخمین‌هایی ماهرانه در مورد فرایندهای اجتماعی، جایی (روی زمین) میان آسمان انتزاع‌های کلی (11) و زیر زمین توصیفات چند لایه (12). من همچنین ادعا می‌کنم که نظریه‌‌ی میان‌برد سازوکاری در علوم اجتماعی، بیش از دیگر رویکردهای مرسوم، می‌تواند دریچه‌ای باشد به تبیین تاریخی فرایندهای اجتماعی. سرانجام، من ادعا می‌کنم که تبیین‌های سازوکاری، فراسوی شناخت‌شناسی و هستی‌شناسی، فهمی برتر و متمایز را از چگونگی عملکرد فرایندهای اجتماعی پیش می‌نهند.
شناخت‌شناسی‌ها و هستی‌شناسی‌ها زمینه‌هایی فلسفی (و اغلب نادیدنی) از تحلیل اجتماعی فراهم می‌سازند. شناخت‌شناسی‌ها و هستی‌شناسی‌ها معین می‌کنند که چه گونه‌هایی از تبیین امکان منطقی دارند. ولی این گونه‌ها، به خودی خود، بیانگر استدلال‌های تبیین نیستند. (تحلیل‌گر) کل‌نگر نمی‌تواند انگیزه‌های فردی را همچون علل غایی خودشان بینگارد. دانشمندان اجتماعی و تاریخ‌دانان، استدلال‌های تبیینی هماورد و گوناگونی را برای تبیین فرایندهای اجتماعی آزموده‌اند. این استدلال‌ها شامل موارد زیر بوده‌اند:
1. طرح قوانینی جامع برای ساختارها و فرایندهای پیچیده؛ موضوع تبیین در این حالت، تعمیم‌های تجربی پابرجا به سطوح بالا و بالاتر را شامل می‌شود، به گونه‌ای که عام‌ترین آنها در جایگاه قانون قرار می‌گیرند.
2. تعیین شرایط لازم و کافی برای نمونه‌های واقعی هر نوع ساختار و فرایند پیچیده.
3. تحلیل متغیر، در جایی که با تحلیل آماری می‌توان از روی تغییرات یک یا چند متغیر پیش‌بین (که اغلب متغیر مستقل خوانده می‌شوند) تغییرات متغیر پیامد (که اغلب متغیر وابسته نامیده می‌شود) را محاسبه نمود.
4. مکان‌یابی ساختارها و فرایندها در جایگاه خدمت به سیستمی بزرگ‌تر یا بیان آن سیستم؛ برای مثال، ادعا می‌شود که عنصر (الف) وجود دارد زیرا وظیفه (ب) را برای سیستم (ج) انجام می‌دهد.
5. مدل‌های مرحله‌ای در جایی که (ساختارها و فرایندها) مرحله‌ای از یک زنجیری مشخص شمرده می‌شوند؛ برای نمونه، مرحله‌ای از انقلاب یا رشد اقتصادی.
6. بازشناختن اوضاع یک فرد یا گروه، دقیقاً در لحظه‌ی پیش از کنش، به عنوان علل کنش. در اینجا به گرایش‌های طبیعی و اوضاع توجه می‌شود.
7. پیچیدگی‌زدایی از برهه‌های پیچیده یا سیمایی ویژه از این برهه‌ها با تبدیل آنها به فرایندهای سازوکاری تشکیل دهنده‌شان.
نگاهی جامع به تاریخ نیم سده‌ی اخیر علوم اجتماعی، شامل تمام استدلال‌هایی است که در این لیست برشمردیم.
به هر حال، اغلب این حالت‌های تبیینی تاریخ را از عوامل مهم شکل دهنده‌ی فرایندهای اجتماعی کنار می‌گذارند. [سه گونه از این استدلال‌ها یعنی] قوانین جامع، شرط لازم و کافی، و علت‌یابی سیستمی، به کلی در برابر تاریخ می‌ایستند، زیرا تأثیر زمان‌ها و مکان‌های ویژه را انکار می‌کنند. مدل‌های مرحله‌ای زمان را به حساب می‌آورند، اما پیچیدگی تاریخی فرایندهای اجتماعی را که به واقع وجود دارد، همواره نعل وارونه می‌زنند. واکنش استدلال‌های گرایش درونی در مورد تاریخ دو پهلو است؛ در حالی که نسخه‌ی انتخاب عقلانی به قواعد فراتاریخی تصمیم‌گیری وابسته است، نسخه‌ی دیگر، یعنی پیچیدگی زدایی فرهنگی و پدیدارشناختی، تاریخ را به شکلی بی‌حد و مرز تکینه می‌پندارد.
در مقابل این‌ها، استدلا‌ل‌های فرایند - سازوکار، بی‌گمان پذیرای تاریخند، زیرا برنامه‌ای تبیینی دارند شامل جست و جوی سازوکارهایی با قلمروی بسیار کلی از استدلال‌ها. این جست و جو شرایط آغازین، زنجیره‌ها و ترکیبات سازوکارها را به فرایندها پیوند می‌زند؛ فرایندهایی که متغیر هستند، اما پیامدهای کلی آنها توضیح‌پذیر است. استدلال‌های فرایند- سازوکار ترتیبات قانون‌های جامع برای ساختارهای بزرگ مانند سیستم بین‌المللی و زنجیره‌های بی‌کران همچون دمکراسی‌سازی‌ها را رد می‌کنند و به جای چنین پندارهایی به «نظریه‌ی مکان‌مند» توجه می‌کنند که در آن، سازوکارهای تبیین کننده و فرایندها کاملاً پهن دامنه عمل می‌کنند، ولی به صورت مکان‌مند ترکیب می‌شوند؛ یعنی همچون تابعی از شرایط آغازین و فرایندهایی در همسایگی یکدیگر برای فرآوردن (13) گذارها و پیامدهایی متمایز (McAdam. Tarrow, and Tilly 2001: Tilly 2001).
سازوکارها ترکیب می‌شوند تا فرایندها را برسازند. یعنی ترکیب‌ها و زنجیره‌ی سازوکارها، پیامدهایی ویژه و به مراتب بزرگ‌تر از هر سازوکار تنها را فرمی‌آورند. در سیاست‌ورزی ستیزه‌آمیز، متداول است که تحلیل‌گران به فرایندهایی همچون افزایش میدان نبرد، تنظیم محتوا، تغییر هویت و تغییر مقیاس استناد کنند (Tilly and Tarrow 2006)، اما آنان به ندرت به بازشناسی سازوکارهای تشکیل دهنده و ترکیب و زنجیره‌ی آنها می‌پردازند. با این حال، در علم اجتماعی به عنوان یک کلیت، جنبشی روشنفکرانه و اساسی شکل گرفته است برای پذیرش تبیین‌های سازوکار محور و فرایند محور، همچون نوعی از تبیین تکمیل کننده و حتی جایگزین برای تبیین متغیر محور.
همچون دیگر جنبش‌های نوین، تعریف‌ها و پیشنهادهای عملی هماورد برای تحلیل سازوکارها و فرایندها به شکلی وسیع گسترش یافته‌اند (Bunge 1997, 1998, 2004; Campbell 2005; Cherkaoui 2005; Elster 1999; George and Bennett 2005; 2005; Hedstrom and Swedberg 1998; Little 1991, 1998; Goodin and Tilly 2006, Hedstrom McAdam 2003; Norkus 2005; Pickel 2006; Stern et al. 2002; Stinchcombe 2005; Tarrow 2004, Tilly 2000, 2001, 2004). هنوز توافقی مفهومی، نظری و روش‌شناختی (در تعریف وتحلیل عملی سازوکارها و فرایندها) پدید نیامده است.
مرتون به جای گسترش دادن فهرستی از سازوکارها، یکی دو سازوکار را معرفی کرد و به کاوش در عملکردهای آنها با دقتی بازاندیشانه و اشاره به مثال‌هایی متنوع پرداخت. برای نمونه، در مورد نابرابری، وی با دو هدف متفاوت به بحث وارد شد. در مقاله‌ی معروف «پیشگویی خودبسنده»، دسته‌ای کوچک از سازوکارها معین شده است که اعضای درون گروه به کمک آنها به افراد بیرون گروه ناشایستگی‌هایی آشکار را نسبت می‌دهند. مرتون در «ساختار اجتماعی و بی‌هنجاری» (14) و «پیوستگی‌های نظریه‌ی ساختار اجتماعی و بی‌هنجاری» سازوکارهایی را معرفی می‌کند که به فرآوردن نتایج آسیب‌زای نابرابری، آشکارا کمک می‌کنند. هر دو مجموعه از سازوکارها به توانایی‌های گروه‌های سطح بالاتر مردم (15) برای اعمال محدودیت بر گروه‌های سطح پایین‌تر بستگی دارند.
چنان که مرتون می‌گوید «رواییِ گول‌زننده‌ی پیش‌گویی خودبسنده» (16) به فرمانرواییِ خطا، جاودانگی می‌بخشد» (Merton 1949: 423). از زمانی که مرتون کشمکش قومی و نژادی را در ایالات متحده تحلیل می‌کرد، من می‌پنداشتم که وی در بازی خویش میان فرمانروایی وحشت پیش خود می‌خندد، چرا که سازوکار کانونی پیشگویی زیان‌بار خودبسنده را دریافته بود؛ یعنی توجیه طرد از مزایا بر مبنای ناشایست یا نامطلوب دانستن، و بدین ترتیب، باز تولید شواهد آشکار ناشایستگی یا نامطلوبیت در طرد شدگان. این سازوکار خویشاوندی دوری با سازوکار کانونی (نشان‌ داده شده) در «ساختار اجتماعی و بی‌هنجاری» دارد:
تنها زمانی رفتار انحرافی در مقیاس وسیع پدید می‌آید که سیستم ارزش‌های فرهنگی بر تمام دیگر سیستم‌ها برتری یافته باشد؛ اهداف مشترک برای رسیدن به موفقیت برای کلیت جمعیت، معین باشد؛ همزمان، ساختار اجتماعی، محدودیت‌های سفت و سختی داشته باشد. یا به کلی راهِ برنهاده‌ی رسیدن به آن اهداف برای بخش چشمگیری از همان جمعیت بسته باشد (17) (Merton 1949:146(.
اگرچه شبح «سیستمی از ارزش‌های فرهنگی» به عنوان یک کارگزار اجتماعی برایم بسیار ناخوشایند است، تخیل چندانی لازم نیست برای این که بینش مرتون را به استدلالی کارگزار محور تبدیل کنیم، آن هم مرتبط با فرایندی که در آن گروه‌های ممتاز امتیاز و قدرت خود را جادوانه می‌سازند.
جان‌مایه‌ی تحلیل سازوکار محور من در مورد نابرابری گروه‌ها در همین راستا است. ما برای نام‌گذاری کامل، هرچند جان‌فرسای، خط سیر استدلال من باید آن را «نظریه‌ی کنترل منبع تعامل در تولید نابرابری مادی» بنامیم. این استدلال بدین ترتیب است.
نابرابری مادی حاصل نابرابری کنترل بر منابع تولید ارزش است (برای مثال، یکی زمین را برای نفت حفر می‌کند و یکی برای آب).
دسته‌های دوتایی نابرابر مانند مرد و زن، و سفید و سیاه، با روابط نامتقارن در جامعه شناخته می‌شوند که نوعی مرزبندی (به طور معمول، معیوب) را در شبکه‌هایی که افراد در آنها قرار می‌گیرند شامل می‌شود. این دسته‌های دوتایی در موقعیت‌های مختلف باز سر بر می‌آورند و اثر معمول‌شان این می‌شود که با طرد نابرابر در هر شبکه، دسته‌ای را در وضع کنترل قرار می‌دهند و دسته‌ای دیگر را از منابع محروم می‌کنند (برای نمونه، در گتوهای شهری (18) ایالات متحد، بازرگانان مهاجر اغلب با فروشی که به سیاه‌پوستان دارند زندگی می‌کنند، اما هرگز در اجتماعات سیاهان جمع نمی‌شوند).
سازوکار تولید نابرابری را که باید استثمار بنامیم، بدین ترتیب پدید می‌آید: افرادی که کنترل منابع را در دست دارند، دیگران را به کوشش برای تولید ارزش با آن منابع وامی‌دارند، ولی آنان را از دسترسی به تمام ارزش افزوده باز می‌دارند (برای مثال، پیش از 1848، شهروندان هر کانتون (19) سوئیس از اجاره و مالیاتی بهره‌ی وافر می‌بردند که از ساکنان ناشهروند گرفته می‌شد، ساکنانی که تحت کنترل زمین‌داران و بازرگانان کانتون‌ها، در مناطق همسایه و خراج‌گزار آن کانتون، به تولید محصولات کشاورزی و صنایع دستی می‌پرداختند).
سازوکار دیگری هست که نابرابری تولید می‌کند و ما آن را انباشت فرصت می‌نامیم، و آن عبارت است از ایجاد انحصار در شرایط تولید ارزش از منابع به نفع افراد درون گروه (مانند سوداگران ادویه در جنوب شرقی آسیا که از یک گروه قومیتی و مذهبی ویژه هستند و بر پخش و فروش این محصول تسلط دارند).
سازوکار بعدی، اثرات استثمار و انباشت فرصت را تقویت می‌کند: تقلید و سازش. تقلید در جایی روی می‌دهد که کنترل‌کنندگان مجموعه‌ی روابط اجتماعی تولید نابرابر، تمایزهای گروهی را نیز وارد کار کنند (برای مثال، کاست یا جنسیت را) که همین امر، کردوکارها و معناهایی را به طور معمول در دسترس قرار می‌دهد (برای مثال، در آغاز سده‌ی بیستم، بهره‌برداران طلا و الماس در افریقای جنوبی میان اروپایی‌ها و بومیان تمایزهایی برقرار نمودند و به کارگران سفید‌پوست جایگاه سرپرستی و دستمزد بسیار بالاتر پرداختند).
سازش شامل سازگار شدن فرودستان با زندگی روزمره‌شان است (برای مثال، دیدار با دوستان) که در نتیجه، آنان را پذیرای همان تنظیمات اجتماعی می‌کند که نابرابری را بازتولید می‌کند (برای نمونه، کارگران کارخانه‌ها می‌کوشند سهمیه‌ی تولید خود را با همکاری و افزایش تولید بدون افزایش دستمزد بالا ببرند تا بتوانند زمانی بیشتر برای فراغت و معاشرت با همکاران‌شان داشته باشند، اما با همین کار خود را به سهمیه‌ی تولیدی که مدیریت تحمیل کرده است متعهد می‌سازند).
هم استثمار و هم انباشت فرصت، عموماً با دوتایی‌های نابرابر همراه هستند و مرزبندی بین بهره‌مندی بیشتر و کمتر از ارزش افزوده نیز به چگونگی کنترل منابع مرتبط است، نه به تلاش افراد برای تولید آن (برای نمونه، تمایز بین متخصص‌ها و غیرمتخصص‌ها، پرستاران رسمی و بهیاران، دانشمندان و دستیاران آزمایشگاه، بینایی سنج‌ها و کارمندان بینایی سنجی‌، معماران و نقشه‌کشان معماری و مانند این‌ها اغلب با مرزهای بهره‌مندی بیشتر و کمتر مشخص می‌شود).
تشدید تمایزهای مکان‌مند در انطباق با دسته‌بندی‌های فراگیر نابرابر روی می‌دهد، زیرا مرزهای دسته‌بندی‌های دو تایی بر آن تمایزها منطبق می‌گردد (برای مثال، گماشتن زنان به کارگری و مردان به ریاست ساختار سلسله مراتبی را با سلسله مراتب جنسیتی تشدید می‌کند).
در گستره‌ی گسترده‌ی بایسته‌ها، جا به جایی از این سو به آن سوی مرزها دگرگونی بنیادی در تولید نابرابری را در درون خود نمی‌پرورد، بلکه تنها افرادی را که از نابرابری بهره می‌برند تغییر می‌دهد (برای نمونه، تا وقتی که مدرک دانشگاهی برای مشاغل مهندسی ضروری باشد گرفتن این مدارک، حتی درمیان مهاجران، طرد - ندارندگان این مدارک را سبب می‌شود).
نابرابری‌های تولید شده به این شیوه‌ها هنگامی دراز‌آهنگ‌تر و کارسازتر می‌شود که بهره‌مندان از مازاد تولید شده از استثمار و انباشت فرصت، بخشی از ارزش افزوده را به بازتولید مرزهای جداکننده‌ی خودشان از گروه‌های طرد شده از جمعیت اختصاص می‌دهند و روابط نابرابر در دو سوی مرز را دامن می‌زنند (برای نمونه، زمین‌داران بخشی از حقوق‌بگیران خود را به دیوارکشی و تعقیب چمباتمه‌زنان (اقامت گزینان بدون اجرت در زمین مالکان) اختصاص می‌دهند).
دسته‌های دوتایی نابرابر مانند مرد و زن، و سفید و سیاه، با روابط نامتقارن در جامعه شناخته می‌شوند که نوعی مرزبندی (به طور معمول، معیوب) را در شبکه‌هایی که افراد در آنها قرار می‌گیرند شامل می‌شود. این موارد، اسکلت نظریه‌ی من هستند (برای مطالعه‌ی بیشتر، بنگرید به Tilly, 1998, 2005). چنان که از عبارات گفته شده برداشت می‌شود، این نظریه تبیینی سر راست از تفاوت‌های مورد به مورد در پیروزی و شکست یا دگرگونی و اختلاف در توزیع ثروت و درآمد کشورها فراهم نمی‌سازد. با این حال، این نظریه استلزاماتی سر راست از دغدغه‌ی بازسربرآوردنده‌ی مرتون دارد: طرد! این نظریه بر طرد متمرکز است (به طور کامل یا جزئی)؛ طرد از منافعی که با کنترل منابع تولید شده‌اند. هم استثمار و هم انباشت فرصت، اعضای گروه‌های فرودست را از منفعت‌برندگان طرد می‌کنند. اگر این استدلال درست باشد. این طرد به طور معمول مرزهایی میان دسته‌ها تولید می‌کند؛ میان درونان و بیرونان.
من معترفم که آنچه در این نوشتار انجام داده‌ام، توجه دادن به نواهای مرتون از استدلال‌های دیرین ده ساله‌ی من بود. آن را بخت‌یاری بخوانید. با این همه، من مدعی هستم که با توجه به استدلال‌هایی که در آنچه مرتون ترجیح داد (نظریه‌ی) میان‌برد بنامد، وجود دارد و با توجه به ویژگی‌های (نظریه‌ی) فرایند- سازوکار، او احتمالاً این دو را هماهنگ یافته بوده است.
این روزها، انرژی تازه و درخشانی بر تبیین‌های فرایند -سازوکار جاری شده است که (نظریه‌ی‌) تولید نابرابری را نیز شامل می‌شود. تلفیق فراگیر داگلاس مسی (20) در مورد الگوهای نابرابری در امریکا از سال 1900 تاکنون نه تنها به طور ویژه مبتنی بر تبیین سازوکارهای گروهی بود، بلکه در نطق آغاز ریاست باربارا رسکین (21) در انجمن جامعه‌شناسی امریکا و فراخوان مهیج وی برای توجه به تبیین‌های سازوکاری، مورد اشاره قرار گرفت (Massey 2007 : xv).
با تأکیدی کمتر بر نابرابری و تأکیدی بیشتر بر فرایندهای سازمانی، رونالد برت برنامه‌ی پژوهشی جامعی در مورد سازوکار حق دلالی و خاتمه‌ی دعاوی تدوین کرده است (Burt 2005). گرچه مسی به رابرت مرتون ارجاع نداده است. برت در همه جا به مرتون ارجاع می‌دهد. احیای توجه به سازوکارهای میان‌برد به ما می‌گوید جادوی الهام‌بخشی مرتون ادامه دارد، با هوتسپه یا بدون هوتسپه.

نمایش پی نوشت ها:
1. این فصل، برگردان اثری با مشخصات زیر است:
Tilly Charles (2010) "Mechanisms of the Middle Range", Form: Robert K. Merton, Sociology of Science and Sociology as Science. Edited by Craig Calhoun, New York: Columbia University Press.
2. chutzpah با تلفظ هوتسپه / '/ hutsqǝ از واژه‌ی عبری خوتسپا گرفته شده است که معنی «گستاخی» می‌دهد. م.
3. تیلی واژه‌ی Ésprit de l’escalier را می‌آورد که همان اصطلاح فرانسوی Ésprit de l'escalier با تلفظ اسپرید لسکالیا es-prēd - les - kä- lyā است به معنی «پایین پلکان» و مفهوم آن، از دست رفتن فرصت و فکر گریز از شرایط است. به سخن دیگر، فکر فرار است به دلیل گیر افتادن در مخمصه و نبود شرایط پاسخ‌گویی. در ریشه‌شناسی این واژه گفته شده است که زمانی، دنیس دیدرو در میان گفت وگویی چالشی در یک جمع، این اصطلاح را در این جمله به کار برد: «با این استدلال‌هایی که علیه فردی حساس چون من عنوان شده است، یک راه باقی می‌ماند و آن هم پایین پلکان است». منظور وی از پایین پلکان، ترک کردن جمع و فرار از گفتار در موقعیت بازنده بود، چرا که سالن پذیرایی افراد در طبقه‌ی بالا قرار داشت و جمع آنان همان جا بود. م.
4. شادن فرویده /ʃa; dn, frɔıdǝ'/ واژه‌ای است آلمانی به معنی «لذت از بخت بد دیگران». م.
5. هم در این جمله و هم در برخی دیگر از جملات این مقاله، وفادار به جمله‌بندی نوشتار نویسنده نیوده‌ام، چرا که هدف من برگرداندن مفهوم مورد نظر وی به زبان فارسی است و عبارات قیدی و بدل‌ها و صناعات متن نویسنده در انگلیسی کاربرد دارند و نه فارسی. جملات تو در توی متن هم در برخی موارد به عمد شکسته شده‌اند تا برای فارسی زبانان آشناتر شوند و خواننده به جای کوشش در درک آرایش کلمات در جمله، زمان خود را صرف اندیشیدن به محتوای نوشتار کند. پانوشت‌های متعدد نیز در خدمت همین هدف هستند، گرچه ممکن است خسته کننده به نظر آیند. م.
6. Serendipity عبارت است از نعمت‌یافتن به شیوه‌ای خوش‌اقبالانه و ناگهان؛ سرندیپیتی، کشف علمی ناگهانی در رفت و برگشت میان نظریه‌ها و تجربه است که در حین کار دانشمندانه و با به آزمون بردن تأملات پژوهش‌گرانه یا تأمل در آزمایش‌های روش‌مندانه پدید می‌آید؛ بنابراین، همان جرقه‌ی ناگهان کشف است. در اینجا واژه «بخت‌یاری» را به عنوان واژه‌ی جایگزین به کار برده‌ام، با نگاه به برگردان احمد شاملو از شعر مارگوت بیکل: «از بخت یاری ماست شاید که آنچه می‌خواهیم یا به دست نمی‌آید یا از دست می‌گریزد.» م.
7. mechanism.
8. serendipitous sociocognitive microenvironments.
9. تحلیل کارکردی در جامعه‌شناسی، مانند رشته‌های دیگری همچون فلسفه و روان‌شناسی، نیازمند بر شمردن «واقعیت ضمنی و مفصل» ساز و کارها است که کارکردی معین را اجرا و بهره‌برداری می‌کنند. در اینجا، نه به ساز و کارهای روان‌شناختی، بلکه به ساز و کارهای جامعه‌شناختی اشاره داریم (برای مثال: تقسیم‌بندی نقش‌ها، سرپوش‌گذاری بر خواست‌های نهادین، نظم سلسله مراتبی ارزش‌ها، تقسیم کار اجتماعی، مقررات مناسکی و تشریفاتی و مانند آن‌ها) ( Merton, 1945; 52).
10. «سازوکاری» را به عنوان برگردان mechanistic (مکانیستی) آورده‌ام. در برخی متون این واژه را «مکانیکی» ترجمه کرده‌اند، در حالی که پیش از این، در دو نوع همبستگی ارگانیک و مکانیکی دورکیم نیز دومی را معادل mechanic یا مکانیک گرفته‌اند و این واژه جا افتاده است، در حالی که mechanistic از mechanism یعنی مکانیزم یا سازوکار ساخته شده است؛ یعنی سازوکاری یا مکانیزمی نه مکانیکی. ادعای سازوکارگرایان اولیه (mechanists) این بود که احساسات و عواطف، فرآورده‌های جانبی از واقعیت حقیقی ماده‌ی متحرک هستند. برای نمونه، ژولین افره دو لا متری در کتاب انسان ماشینی (1748) می‌گوید: «انسان‌ها دستگاه‌هایی گوشتی و پیچیده‌اند». م.
11. منظور از global abstraction در این جمله رسیدن به قانون‌هایی عام و جدا از زمینه‌ی فرایندهای اجتماعی است. م.
12. اصطلاح thick description را کلیفورد گیرتز برای توصیفات انسان‌شناسانه‌ی خود به کار می‌بُرد و منظور وی، توصیف یک پدیده یا فرایند اجتماعی با لایه‌های مختلف زمینه‌ی اجتماعی پیدایش یا تداوم آن بود.
13. فرآوردن در اینجا برابر نهاد production است. produceرا به تولید و فرآوری برگردانده‌اند که در این جا، تولید از بار معنایی مور نظر نویسنده می‌کاهد، چرا که فرآوری بار ترکیب فرایندها و مصالح مختلف در ساختن یک محصول را بهتر می‌رساند. برای outcom نیز برآمد دقیق‌تر از پیامد است، اما به دلیل جا افتادن دومی، از همان استفاده شد. م.
14. بی‌هنجاری برابر نهاد anomie است، چرا که در این وضعیت، به دلیل پیروی پاره گروه‌های مختلف از هنجارهای مختلف، هیچ هنجار یا شکل مرسوم کشتی را برای کلیت جامعه نمی‌توان بازشناخت. این واژه را نباید با ناهنجاری یا نابهنجاری (abnormality) اشتباه گرفت. در آن حالت، با کنشی برخلاف هنجار یا norm جامعه رو به رو هستیم. البته این واژه را بیشتر به صورت «آنومی» به فارسی برگردانده‌اند. م.
15. capacity of people in higher- ranking categories.
16. The specious validity of the self- fulfilling prophecy.
17. بخش‌های به صورت ایتالیک آمده‌اند، تأکیدهای خود مرتون هستند.
18. ghetto: گتوها، مناطقی حاشیه‌ای هستند که قومی کم‌تر متمدن از نگاه مردم شهر در آن جاها ساکن‌اند. این واژه در سده‌های پیشین به محلاتی گفته می‌شد که یهودیان به اجبار در آن محدوده سکنی داده می‌شدند. م.
19. کشور فدرال سوئیس متشکل از 26 دولت محلی یا کانتون است. از صلح وستفالی (1648) تا تشکیل دولت فدرال در سال 1848، هر کدام از کانتون‌ها، یک دولت مستقل با مرز، پرچم و ارتش خود بود. م.
20. Dougles Massey.
21. Barbara Reskin (93rd President of the American Sociological Association. ASA, (2002)

نمایش کتابنامه:
Bunge, Mario. (1997). “Mechanism and Explanation.” Philosophy of the Social Sciences 27: 410-465.
(1998). Social Science under Debate: A Philosophical Perspective. Toronto:
University of Toronto Press.
(2004). “How Does It Work? The Search for Explanatory Mechanisms.” Philosophy
of the Social Sciences 34: 182-210.
Burt, Ronald S. (2005). Brokerage and Closure: An Introduction to Social Capital. Oxford: Oxford University Press.
Campbell, John L. (2005). “Where Do We Stand? Common Mechanisms in Organizations and Social Movements Research.” In Social Movements and Organization Theory, ed. Gerald F. Davis, Doug McAdam, W Richard Scott, and Mayer N. Zald. Cambridge: Cambridge University Press.
Cherkaoui, Mohamed. (2005). Invisible Codes: Essays on Generative Mechanisms. Oxford: Bardwell Press.
Elster, Jon. (1999). Alchemies of the Mind: Rationality and the Emotions. Cambridge: Cambridge University Press.
George, Alexander L., and Andrew Bennett. (2005). Case Studies and Theory Development in the Social Sciences. Cambridge: MIT Press.
Goodin, Robert, and Charles Tilly, eds. (2006). The Oxford Handbook of Contextual Political Analysis. Oxford: Oxford University Press.
Hedstrom, Peter. (2005). Dissecting the Social. On the Principles of Analytical Sociology. Cambridge: Cambridge University Press.
Hedstrom, Peter, and Richard Swedberg, eds. (1998). Social Mechanisms: An Analytical Approach to Social Theory. Cambridge. Cambridge University Press.
Little, Daniel. (1991). Varieties of Social Explanation: An Introduction to the Philosophy of
Social Science. Boulder: Westview.
(1998). On the Philosophy of the Social Sciences: Microfoundations, Method, and
Causation. New Brunswick: Transaction.
Massey, Douglas S. (2007). Categorically Unequal: The American Stratification System. New York: Russell Sage Foundation.
McAdam, Doug. (2003). “Beyond Structural Analysis: Toward a More Dynamic Understanding of Social Movements” In Social Movements and Networks: Relational Approaches to Collective Action, ed. Mario Diani & Doug McAdam. Oxford: Oxford University Press.
McAdam, Doug, Sidney Tarrow, and Charles Tilly. (2001). Dynamics of Contention. Cambridge: Cambridge University Press.
Merton, Robert K. (1949). Social Theory and Social Structure. Revised and Enlarged Edition. New York: Free Press of Glencoe.
(2004). “Afterword: Autobiographic Reflections on The Travels and Adventures of
Serendipity.” In The Travels and Adventures of Serendipity: A Study in Sociological Semantics and the Sociology of Science, ed. Robert K. Merton and Elinor Barber. Princeton: Princeton University Press.
Norkus, Zenonas. (2005). “Mechanisms as Miracle Makers? The Rise and Inconsistencies of the ’Mechanismic Approach in Social Science and History .” History and Theory 44\ 348-372.
Pickel, Andreas. (2006). The Problem of Order in the Global Age: Systems and Mechanisms. London: Palgrave Macmillan.
Stem, Paul C. , Thomas Dietz, Nives Dolsak, Elinor Ostrom, and Susan Stonich. (2002).
^“Knowledge and Questions After 15 Years of Research.” In The Drama of the Commons, ed. Elinor Ostrom, Thomas Dietz, Nives Dolhk, Paul C. Stern, Susan Stonich, and Elke U. Weber. Washington DC: National Academy Press.
Stinchcombe, Arthur L. (2005). The Logic of Social Research. Chicago: University of Chicago Press.
Tarrow, Sidney. (2004). “Bridging the Quantitative-Qualitative Divide.” In Rethinking Social Inquiry. Diverse Tools, Shared Standards, ed. Henry E. Brady & David Collier. Lanham, Maryland: Rowman & Littlefield.
Tilly, Charles. (1998). Durable Inequality. Berkeley: University of California Press.
(2000). “Processes and Mechanisms of Democratization,” Sociological Theory 18: 1-16.
——. (2001). “Mechanisms in Political Processes,” Annual Review of Political Science 4\ 21-41.
. (2004). “Social Boundary Mechanisms,” Philosophy of the Social Sciences 34\ 211 -
236.
. (2005a). “Now That You Mention It,” Contemporary Sociology 34'. 451-453.
(2005b). “Historical Perspectives on Inequality” In The Blackwell Companion to
Social Inequalities, ed. Mary Romero and Eric Margolis, 15-30. Oxford: Blackwell.
Tilly, Charles, and Sidney Tarrow. (2006). Contentious Politics. Boulder: Paradigm Publishers.

منبع مقاله :
هاروی، دیوید..(و دیگران)، (1396)، روش و نظریه در علوم اجتماعی، تهران: تیسا، چاپ اول.